خنده حلال ؛ پیوند لب با لوچه سایبری
گل باش تا هم قوطی عطار شوی
نوشته شده در تاريخ شنبه 25 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

همسر من نه ز من دانش و دین می خواهد
نه سلوک خوش و حرف نمکین می خواهد
نه خداجویی مردان خدا می طلبد
نه فسون کاری شیطان لعین می خواهد
نه چو سهراب دلیر و نه چو رستم پرزور
بنده را او نه چنان و نه چنین می خواهد
اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی
صبح تا شب ز من آن ماه جبین می خواهد
هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو، قالی نو، وضع نوین می خواهد
خانه عالی و ماشین گران می طلبد
باغ و استخر و ده و ملک و زمین می خواهد
ز پلاتین و طلا حلقه سفارش داده است
ز برلیان و ز الماس نگین می خواهد
مجلس آرایی و مهمانی و مردم داری
از من بی هنر گوشه نشین می خواهد
پول آوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او فقط از بهر همین می خواهد
گر مرتب دهمش پول،برایم به دعا
عمر صدساله ز یزدان مبین می خواهد
گر که پولش ندهم، مرگ مرا می طلبد
وزخدا شوهر احمقتر از این می خواهد . "ابوالقاسم حالت"

نوشته شده در تاريخ شنبه 25 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

 

 

 

 

دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست
گوشه خانه شبی فاطمه در دل می گفت:
هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست
در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت:
خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست
فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است
مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست . "ابوالقاسم حالت "

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

 

حزب خران اصطلاحی است برای حزب فرضی که نشریه توفیق آن را مطرح کرد. نشریه توفیق از طریق بیانیه‌های این حزب بطور غیر مستقیم انتقادات خود را مطرح می‌کرد. عمران صلاحی طنز نویس ایرانی درباه حزب خران می‌گوید:در روزنامه توفیق یک حزب خران بود که یک ارگان خران داشت من خردبیر آن بودم. سید فرید قاسمی کتابی با «عنوان روزنامه‌حزب خران» حاوی مقالات توفیق درباره این حزب منتشر کرد. جمعیت حزب خران از حدود سال ۱۳۴۲ شمسی بوجود آمده است، ولی تشکیلات رسمی آن از ۱۶ شهریور سال ۱۳۴۶ بوجود آمد.
دنياطويله ايست كه در آن بيشمار خر
من خر تو خر زمانه خر و روزگار خر
زينهار اگر كسي به تو گو يد خري
مرنج زيرا خري به خري گفته است خر
اصل داستان اینجا است که تشکلی به نام باشگاه خران در سال 1321 در کرمانشاه تاسیس می‌شود و پنج سال بعد، نشریه توفیق با عنایتی ویژه و دستمایه‌قراردادن آن به عنوان یک سوژه کاری، باشگاه محلی خران را به حزب ملی خران ارتقا می‌دهد! اوایل دهه سی با توقیف روزنامه توفیق، این حزب هم به اغما می‌رود تا اینکه دقیقا 10 سال بعد از ملی‌شدن! دوباره تجدید حیات می‌شود و روزنامه حزب خران به شکلی نسبتا مستقل در تاریخ 14شهریور 1346 منتشر می‌شود که البته تا اول تیرماه 1350 هم بیشتر عمر نمی‌کند.
بیچاره آن‌کسی که گرفتار عقل شد
خوشبخت آن‌که کره‌خر آمد، الاغ رفت
این بیت شعر، همسایه همیشگی لوگوی روزنامه حزب خران بود که به‌عنوان "ناشر افکار حزب خران، با مدیری کله‌خر و خردبیری کره‌خر" و البته به‌صورت لایی نشریه‌ توفیق منتشر می‌شده است. ضمنا بد نیست بدانید شرط عضویت(!) در باشگاه خران «ارایه سند خریت از طرف مراجعین محترم»بود و «مردهای زن‌دار» و «کسانی که انتخابات دوره‌ای پانزدهم مجلس را حقیقی و طبیعی» می‌دانستند برای عضویت «حق تقدم» داشتند!
در دیباچه کتاب نکته قابل تاملی به چشم می‌خورد: «این حزب درستی و راستی و پاکی را خریت می‌دانست و آدم، کسی بود که فاقد این خصلت‌ها باشد، به همین دلیل هر کسی که می‌خواست عضو حزب خران شود، باید سند خریت ارائه می‌داد، یعنی این که در زندگی چه کارهای نیکی انجام داده است:
ما خران از فرط دانش خر شدیم
وارد یک عالم دیگر شدیم
هر که راحت خواست باید خر شود
تا به وادی سعادت در شود
در بخشی از کتاب قاسمی که مروری بر تاریخ روزنامه حزب خران و دوره‌های مختلف انتشار آن هم هست، در خصوص فراخوان عمومی این حزب آمده است: دلیل خریت خود را برای ما بنویسید و هم‌وزن خود جو بگیرید! همچنین شوخی با اشعار بزرگان نیز همواره از دستمایه‌های اصلی نویسندگان این روزنامه بوده است:
ای کره خر بکوش که صاحب هنر شوی
وارد میان معرکه با عر و عر شوی
از آدمی‌ مدار توقع به جز ریا
کاری بکن که از ره تحقیق خر شوی
خرمقاله، تفسیر خرکی، اخبار حزبی، برای خر فهم‌کردن شما، خرغلت ادیبانه، اول خر شهر شما، ادبیات و مشاعره خرکی" از جمله بخش‌های این روزنامه بوده که گزیده‌ای از آثار منتشر شده در هر ستون در این کتاب جمع‌آوری شده است. خواندن 72 صفحه از کتابی که یک سوم آن راجع به روزنامه و حزب خران است و باقی هم "شاهکارهای ادبی"! این حزب و روزنامه‌نگارانش، بدون شک لحظات مفرح و متفکرانه‌ای را برای شما رقم خواهد زد.
خواندن این کتاب در فضای فعلی بویژه با وجود روزنامه‌های پرتیراژ و پرمغز و حرفه‌ای کشور که هر روز با به بکارگیری ناب‌ترین و منحصر به‌فردترین ادبیات ژورنالیستی بر تعداد مخاطبان خود می‌افزایند خیلی خیلی توصیه می‌شود، حداقل سود تورق این کتاب کوچک اما دوست‌داشتنی جلوس لبخند حتی برای دقایقی کوتاه روی اعصاب شماست!
به سر طویله ی حزب خران نوشته به زر.....که نیست حزبی ازاین حزب, در جهان بهتر
اساسنامه وسرود حزب خران
اساسنامه حزب خران در چند ماده تنظيم شده كه مواد اصلي آن عبارت است از:
1- اتحاد و همبستگي كليه خران ايران و جهان.
2- ايجاد روح خرپروري در دنيا.
3- رفع ظلم از عموم خرهاي باركش و سيخونك‌خورده و پاره كردن همه‌ي پوزه‌بندها و افسارها.
4- ابراز علاقه‌ي جدي به امور خركي.
5- ايجاد دنيايي كه در آن خرها به راحتي زندگي كنند و هيچ كس خر ديگري نباشد.
6- پشتيباني از دهقانان جوكار، يونجه‌كار و شبدركار.
7- پشتيباني از تأسيس بانك علوفه.
8- جمع‌آوري و مخالفت با هر گونه افسار و سيخونك و پالان و انهدام اصول خركچي‌بازي‌هاي مستبدانه.
9- ايجاد محيطي كه هر خري بتوانند در آن آزادانه به عر و عر و جفتك‌پراني بپردازد.
سرود حزب خران
اين است سرود حزبي ما! سرودي كه وقتي با عرعرهاي خركي اعضاء همراه اركستر «دانكيزباند» خوانده شود، شنونده را (هر كس باشد) به شور و هيجان وا مي‌دارد:
اي خر گرامي، اي خر عزيز
پاشو و به پا كن، شور و عر و تيز
اي خران برنا، اي خران پير
الحذر ز شر، آدم شرير
نره‌خرها، ماچه‌خرها
جملگي رو كنيد سوي حزب خر
عر و عر، عر و عر، عر و عر و عر
در مرام خرها، پاكي و صفاست
خر كجا به فكر حيله و رياست
خر نمي‌گذارد زير پا شرف
گر كه جو نباشد مي‌خورد علف
خر بزرگ است، خر سترگ است
خر بود بهتر از آدم و بشر
عر و عر، عر و عر، عر و عر و عر
اي خران بگيريد، دست قوم و خويش
سوي سرطويله جملگي به پيش
سربلند و پيروز گشته حزب ما
گشته يونجه‌باران سرطويله‌ها
اي خره جان! دم بجنبان
خيز و جفتك‌زنان در هوا بپر
عر و عر، عر و عر، عر و عر و عر
برگه تقاضاي عضويت

در اين فرم با قيد آرم حزب خران از سوي «سرطويله مركزي» و «اصطبل تشكيلات» موارد زير درج شده بود؛
امضا كننده زير............... فرزند............. داراي نام خانوادگي..................... شناسنامه شماره.......... صادره از.......... متولد سال.......... در......... كه همه گونه آثار خريت را در خود احساس مي‌نمايم و عضو هيچ حزب ديگري نيستم و هيچ‌گونه سابقه و شهرت بدي ندارم، با مطالعه كامل مرامنامه و اساسنامه حزب، علاقمندم كه به عضويت حزب خران درآيم و تعهد مي‌كنم كه براي تحقق مرام و اجراي مقاصد خران، نهايت خريت را ابراز و در كمال صداقت و صميميت، دستورها و تعليمات حزبي را تبعيت و اجرا نمايم.
نشاني طويله(منزل): شهر....... خيابان............. كوچه........... شماره....... شغل.............. محل كار: شهر......... خيابان.......... شماره.......
يك برگ رونوشت شناسنامه، دو قطعه عكس 3 در 4 خودم و يك برگ «سند خريت» و يك كيله جو (يا 10 ريال تمبر باطل نشده) به ضيمه اين برگه تقاضاي عضويت تقديم مي‌دارم.
*هر گاه عدم صحت يك يا چند مورد از اظهارت فوق معلوم شود، صاحب اين ورقه از حزب خران اخراج خواهد شد.
--------------------------------------------
اين قسمت را معرف متقاضي پر كند (داشتن معرف اجباري نيست).
اينجانب................ داراي كارت عضويت شماره........ حزب خران با خريت كاملي كه در تقاضاكننده سراغ دارم، ايشان را براي عضويت در حزب معرفي مي‌كنم/امضا و اثر سُم معرف
--------------------------------------------
◘ دست خر كوتاه! (از اين قسمت به بعد چيزي ننويسيد)
مدارك لازمه زير رسيد (مسؤول دبيرخانه حزب روي مربع‌هاي رسيده ضربدر بزند)
□ يك برگ رونوشت شناسنامه متقاضي (ضميمه است)
□ دو قطعه عكس 3 در 4 متقاضي (ضميمه است)
□ يك برگ سند خريت متقاضي (ضميمه است)
□ يك كيله جو (ضميمه است)
10□ ريال وجه نقد يا تمبر باطل نشده (رونوشت رسيد رسمي آن ضميمه است)
◦ ◦ ◦ اثر سُم دبيرخانه حزب خران- تاريخ
□ چيزهايي كه طبق صورت بالا كسر بود به متقاضي نوشته شد بفرستد.
□ كليه مدارك متقاضي تكميل است و تماماً به پيوست كميسيون تحقيق ارسال مي‌شود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نظريه كميسيون تحقيق (با ضربدر روي مربع مشخص شده است):
□ اسناد ارائه شده فوق دقيقاً مورد مطالعه قرار گرفت و براي اثبات خريت، ككافي به نظر رسيد. با عضويت ايشان تا هنگامي كه خلاف آن ثابت نشده است موافقت خواهد شد.
□ سند خريت ارائه شده كافي به نظر نمي‌رسد. متقاضي بايد سند محكم‌تري ارائه دهد.
به علت يا علل زير تقاضاي عضويت ايشان رد مي‌شود:
□ طبق گزارش رسيده، عضو يكي از احزاب است.
□ طبق گزارش رسيده، پالانش كج است.
□ طبق گزارش رسيده، در محل حسن شهرت ندارد.
□ از خريت متقاضي فوق رفع نقص گرديد. با عضويت ايشان موافقت مي‌شود و با كليه ضمائم آن به كميته خربگيري حزب اراسال مي‌گردد.
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس كميسيون تحقيق حزب خران- تاريخ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
◘ نظريه كميته خربگيري
با توجه به نظريه كميته تحقيق و بررسي مجدد اسناد خريت ارائه شده، تقاضاكننده فوق با درجه □ خر □ اخر □ اخر بالتشديد به عضويت حزب پرافتخار خران «مفت خر» مي‌گردد. براي صدور كارت به كميسيون پذيرش سرطويله مركزي اراسال مي‌شود.
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس كميته خربگيري حزب خران- تاريخ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
◘ گزارش كميسيون پذيرش
به نام خداوند خرآفرين
با توجه به تقاضاي متقاضي، با توجه به معرفي معرف، با توجه به موافقت كميسيون تحقيق و با توجه به موافقت كميته خربگيري، به ميمنت و مباركي كارت شماره...... حزب خران براي مشاراليه صادر شده و از اين تاريخ به ايشان اجازه داده مي‌شود كه عنوان پرافتخار «خر» را رسماً به روي خود بگذارد و از كليه مزاياي خريت بهره بگيرد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
◘ كارنامه اين خر
كارهاي خوب
□ در تحقق مرامنامه حزب، خر ساعي و كوشايي است.
□ در اجراي دستورها و تبليغات حزبي، در نهايت صداقت و صميميت از دل و جان مي‌كوشد.
- كمك‌هايي كه به حزب كرده است:
□كيله جوي خام با پوست
□كيله جوي خام پوست‌كنده
□كيله جوي بو داده
□ريال «جو بها»
□ كيله يونجه
□كيله شبدر
□ريال كمك مالي براي.....
□ كمك فكري در مورد........
□ كمك تبليغاتي در مورد......
□بار فداكاري خرانه كرده است.
□ساعت وقت خود را در اختيار حزب گذارده است.
□ با تبليغات آگاهانه خود........رأس خر سرگردان را به عضويت حزب درآورده است.!
□ فعاليت ثمربخش او منجر به جلب تعداد ...... طويله خر غيرحزبي به حزب شده است.
□در روز مخصوص حزب خران، خران........ شهر را وادار به عر و عر ثمربخش به نفع حزب نموده است.
□ زندگي خود را در راه حزب و اجراي مرامنامه آن وقف كرده است.
□ در راه اجراي آرمان خريت شهيد شده است.!
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس طويله شهرستان..... حزب خران
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس سرطويله مركزي حزب خران
كارهاي بد
□ خر بي‌بخاري است.
□ بار با كارت خود شوخي كرده است.
□ بار از عنوان خريت خود سوءاستفاده كرده است.
□ بار مرامنامه حزب را رعايت نكرده است.
□ بار از دستورها و تبليغات حزبي سرپيچي كرده است.
□ بار افسار پاره كرده است.
□بار با خركچي‌ها و دشمنان عالم خران به ضرر حزب زد و بند كرده است.
□ با آدم‌ها رفت و آمد دارد.
□ بار جفتك نابجا انداخته است.
□بار عر و تيز مخالف شؤون خران كرده است.
□ به علت غير قابل اصلاح بودن اخراج گشت و به عالم انسان‌ها عودت داده شد.
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس طويله شهرستان..... حزب خران
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس سرطويله مركزي حزب خران
--------------------------------------------
حزب خران داراي كارت شناسايي هم و اين كارت خيلي هم معتبر بود! روي كارت با قيد «كارت عضويت حزب خران» شعر سعدي را نوشته بودند: " گاوان و خران باربردار - به ز آدميان مردم‌آزار" و با آرم حزب خران كه زير آن نوشته: Donkys Party و زير عكس صاحب كارت نوشته:
اين ماچه‌خر/نره‌خر، عضو رسمي حزب خران و با علامت مشخصه: خر شماره...... مي‌تواند در تمام طويله‌هاي حزبي به جفتك پراني بپردازد و كارت او تا هنگامي كه صاحب آن در خريت خود باقي است، اعتبار دارد. اثر سُم رييس كميته خربگيري.
در پشت كارت نوشته
دارنده اين كارت:
1- حق هيچ گونه استفاده سياسي از آن را ندارد.
2- به غير از عالم خريت، حق دخالت در عالم موجودات ديگر را ندارد.
3- مسؤوليت هر گونه سؤاستفاده و شوخي خركي با آن به عهده خودش خواهد بود».
کشدونی : http://korrekharan.blogfa.com &/mail.iranian.comو سایر خرنامه ها

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

چنین حکایت کنند که در روزگاران قدیم نره خری با ماچه خری نرد عشق می باخت و داستان دلدادگی آنها نقل محافل بود. نره خر در اندیشه بود که زوجه ای مرغوب اختیار کند.
سرانجام مادر خویش را مجبور کرد که به خواستگاری ماچه خر همسایه برود. مادر که پاردُمش از گردش روزگار ساییده شده بود به او گفت: الاغ جان، باری ازدواج باید مغز خر و دل شیر داشت، می دانم که اولی را داری ولی از داشتن دومی معذور.
نره خر که از عطر یونجه زار و بوی دلدار سر مست بود، پاسخ داد: مادر جان به خود بیم راه مده، هرچه خواهی از مرحوم پدر به ارث برده ام، دیگر نگران چه هستی؟ اکنون آنچه می توانی در حق این خرترین انجام بده که یار پشم انتظار است و رقیب بسیار ...
سرانجام مادر با اکراه به خواستگاری رفت و پس از چندی به میمنت و مبارکی خطبه عقد جاری شد و زندگی سرشار از خریت آغاز گردید و اینک ادامه ماجرا ...


چون که شد صیغه عاقد جاری
هردو گشتند خر یک گاری
بعد آن وصلت خوب و خرکی
هر دو خوشحال و لیکن الکی
هر دو خر کیف ازین وصلت پاک
روز و شب غلت زنان در دل خاک
نره خر بود پی ماچۀ خویش
آخورش چال، علف اندر پیش
ماچه خر با ادب و طنّازی
داشت می داد خرک را بازی
بُرد سم های جلو را به فراز
پوزه چرخاند به صد عشوه و ناز
گفت به به چه خر رعنایی
مُردم از بی کسی و تنهایی
یک طویله خری ای شوهر من!
تو کجا بوده ای ای دلبر من
بین خرها نبود عین تو خر
آمدی نزد خودم بی سر خر
نه بود مادر تو در بر من
نه بود خواهر تو سر خر من
چون جدا گشتی از آن جمع خران
کور شد چشم همه ماچه خران
بعد از این در چمن و سبزه و باغ
نیست غیر از من و تو هیچ الاغ
یونجه زاریست در این دشت بغل
ببر آنجا تو مرا ماه عسل
زود می پوش کنون پالون نو
پُر کن توبره از یونجه و جو
باز شد نیش خر از خوشحالی
گفت به به چه قشنگ و عالی
عرعری کرد به آواز بلند
هر دو از فرط خریّت خرسند
ماچه خر بود پر از باد غرور
که عجب نره خری کرده به تور
بعد ماه عسل و گشت و گذار
نره خر گشت روان در پی کار
شغل او کارگر خرّاطی
گاه می رفت پی الواطی
نره خر چون خرش از پل رد شد
با زن خود شدیداً بد شد
عرعر و جفتک او گشت فزون
دل آن ماچه نگو، کاسۀ خون
ماچه خر گشت، بسی دل نگران
چه کند با ستم نرّه خران
مادرش گفت کنون در خطری
زود آور به سرش کره خری
میخ خود گر تو نکوبی عقبی
مگر از بیخ تو جانا عربی؟
ماچه خر حرف ننه باور کرد
دلبری کرد به صد مکر و فسون
ماچه خر لیلی و شوهر مجنون
بعد چندی شکمش باد نمود
از بد حادثه فریاد نمود
گشت آبستن و زایید خری
نره خر دید که افتاده به دام
جفتک خویش بیافزود مدام
ماچه خر داد ز کف صبر و شکیب
در طویله تک و تنها و غریب
یک طرف کره خری در آغوش
بار یک نره خری هم بر دوش
گفت بیچاره، چو این کاره نبود
جز طلاق از خر نر چاره نبود
کرد افسار و طنابش پاره
شد جدا ماچه خر بیچاره
تازه فهمید که آزادی چیست
در جهان خرمی و شادی چیست
دیگر او خر نشود بیهوده
تازه او گشته کمی آسوده
هر که یک بار شود خر، کافیست
بیش از آن احمقی و علافیست
مغز خر خورده هر آنکس که دوبار
با خری باز نهد قول و قرار
گفتم این قصه که خرهای جوان
پند گیرند ز ما کهنه خران

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

همین چند هفته پیش بود که یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت. وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ ۵۰۰۰ دلار داره.
کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره.. و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته. کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت وماشین به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.
خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت ۵۰۰۰ دلار + ۱۵٫۸۶دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد. کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت :” از این که بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم” و گفت ما چک کردیم ومعلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که ۵۰۰۰ دلار از ما وام گرفتید؟
ایرونی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین ۲۵۰٫۰۰۰ دلاری رو برای ۲ هفته با اطمینان خاطر و با فقط ۱۵٫۸۶ دلار پارک کنم؟!
www.bata.ir

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

اوايل جنگ بود. و ما با چنگ و دندان وبا دست خالى، با دشمن تا بن دندان مسلح مى جنگيديم . بين ما ، يكى بود كه انگار دو دقيقه است از انبارذغال بيرون آ مده بود؛ اسمش عزيز بود. شب هامى شد مرد نامرئى! چون همرنگ شب مى شد. و فقط دندان سفیدش پيدا مى شد. زد و عزيزتركش به پايش خورد و مجروح شد وفرستادنش به عقب.
وقتى خرمشهر سقوط كرد، چقدر گريه كرديم و افسوس خورديم . اما بعد هم قسم شديم تا دوباره خرمشهر را به ايران باز گردانيم . يكهو ياد عزیز افتاديم . قصد كرديم به عيادتش برويم .با هزار مصيبت آدرسش را در بيمارستانى پيداكرديم و چند كمپوت گرفتيم و رفتيم به سراغش .پرستار گفت كه در ا تاق 110است . اما در اتاق 110سه مجروح بسترى بودند. دوتايشان غريبه بودندو سومى سر تا پايش پانسمان شده بود و فقطچشمانش پيدا بود. دوستم گفت : "اينجا كه نيست برویم شايد اتاق بغلى باشد!" يك هو مجروح باند پیچى شده شروع كرد به ول ول خوردن وسر وصدا كردن .
گفتم :" بچه ها اين چرا اين طورىمى كنه ؟ نكنه موجيه ؟ " يكى از بچه ها با دلسوزى گفت :" بنده ى خدا حتما زير تانك مانده كه اينقدر درب و داغون شده !" پرستار از راه رسيد وگفت :" عزيزرا ديديد؟" همگى گفتيم :" نه كجاست ؟"پرستار به مجروح باند پیچی شده اشاره كرد وگفت :" مگر دنبال ايشان نمى كرديد؟" همگى باهم گفتيم : "چى؟اين عزيزه !؟ " رفتيم سر تخت .
عزيز بدبخت به يك پايش وزنه آ ويزان بود و دودست و سر و كله و بدنش زير تنزيب هاى سفيدگم شده بود.با صداى گرفته وغصه دارگفت :" خاكتو سرتان .حالا دیگه منو نمى شناسید؟" يه هو همه زديم زير خنده . گفتم :" تو چرا اينطور شدى؟ يك تركش به پا خوردن كه اينقدر دستك دنبك نمى خواهد ."
عزيز سر تكان داد و گفت :" ترکش خوردن پيشكش .بعدش چنان بلایى سرم آمد كه تركش خوردن پيش آن نازكشيدن است !" بچه ها خنديدند. آن قدربه عزيز اصراركرديم تا ماجراى بعد ازمجروحيت اش را تعريف كند.
عزیز گفت ؛ وقتى تركش به پام خورد مرا بردن عقب و تو يك سنگر كمى پانسمانم كردند و رفتند بيرون آ مبولانس خبر كنند. تو همين گير و دار يه سرباز موجى را آ وردند انداختن تو سنگر. سرباز چند دقيقه اى با چشمان خون گرفته ، بر و بر، مرا نگاه كرد. راستش من هم حسابى ترسيده بودم و ماست هايم را كيسه كرده بودم . سرباز يه هو بلند شد و نعره اى زد:" عراقى پست مى كشمت !"
چشمتان روز بد نبينه ، حمله كرد بهم و تا جان داشتم كتكم زد. به خدا جورى كتكم زد كه تا عمر دارم فراموش نمى كنم . حالا من هر چه نعره مى زدم و كمك مى خواستم كسى نمى آ مد . سربازه آ نقدر زد تا خودش خسته شد وافتاد گوشه اى واز حال رفت . من فقط گريه مى كردم و از خدا مى خواستم كه به من رحم كند و او را هرچه زودتر شفا دهد.
بس كه خنديده بوديم داشتيم از حال می رفتیم دو مجروح دیگر هم روی تخت هايشان بس كه خنديده بودندداشتند بال بال مى زدندو كركر مي كردند.عزيزناله كنان گفت :"کوفت و زهرمار... هرهر... خنده داره؟؟ تازه بعدش را بگويم . يه ساعت بعد به جاى آمبولانس يه وانت آوردند ومن وسرباز موجى را انداختند عقبش و تارسيدن به اهواز يه گله گوسفند نذركردم دوباره قاطى نكند. تا رسيديم به بيمارستان اهواز دوباره حال سرباز خراب شد. مردم گوش تا گوش بیمارستان ايستاده بودندوشعار مى دادند و صلوات مى فرستادند. سربازموجى نعره زد و گفت : " مردماين يك مزدور عراقى است . دوستان مرا كشته ! وباز افتاده به جانم" .
اين دفعه چند تا قلچماق ديگرهم آمدند كمكش و ديگر جای سالم در بدنم نبود؛ يه لحظه گريه كنان فرياد زدم : " بابا من ايرانيم ، رحم كنيد". يه پیر مرد با لهجه عربى گفت :" آى بى پدر،ايرانى ام بلدى؟ جوان ها اين منافق را بيشتر بزنيد!"ديگر لشم را نجات دادند و اينجا آوردند. حالا همكه حال و روز من را مى يينيد. "
پرستار آمد تو و بااخم و تخم گفت : " چه خبره ؟ آمده ايد عيادت ياهرهركردن . ملاقات تمامه . بريد بيرون! " خواستيم با عزيز خداحافظى كنيم كه ناگهان يه نفر با لباس بيمارستان پريد تو و نعره زد:" عراقى مزدور مىكشمت ! عزيزضجه زد:" ياامام حسين .بچه هاخودشه .جان مادرتان مرا از اينجا نجات دهيد!"
منبع : مجله یادگاران ماندگار ، شماره 13 ، تابستان 86 – برگرفته از www.askquran.ir

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

فتو طنزیم - بانک یعنی اعتماد

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ جمعه 17 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1385برچسب:, توسط طنزیم باشی |

اگر داری تو عقل و دانش و هوش* بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی*که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل ودانا *قصه‌ی موش و گربه برخوانا
قصه‌ی موش و گربه‌ی منظوم * گوش کن همچو در غلطانا

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, توسط طنزیم باشی |


وقتی چیزی از رسول خدا صل الله علیه و آله  درخواست می‌شد،  اگر آقا قصد انجام اونو داشت ،پاسخ می‌دادند بلی! .  ولی اگه  خوشش نمی اومد که جواب بده ، سکوت می‌فرمودند ! و لی پاسخ منفی نمی‌دادند . طرف مقابل هم می فهمید که باید زحمت و کنه و با سکوت آقا  تا آخرشو می خوند که نبایستی این خواهشو می کرد. شوخی‌ها و مزاح‌های پیامبر اسلام صل الله علیه و آله ، هم خیلی خیلی، پیامبرانه بود .چندتاشو سواکرده و باقلوایی اش رو  ، به عنوان حلال ترین خنده عید مبعث تقدیم می کنیم . خوش باشید و حالشو ببرید و عیدتون مبارک !



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.